صفرتا صد تولید جوراب + خاطرات یک دانشجو از جوراب بافی
ترم 4 دانشگاه، حدودا سال 93 در آزمایشگاه شیمی آلی بین صحبت همکلاسی ها متوجه شدم یکی از بچه های دانشکده نساجی دستگاه جوراب بافی خریده و کارگاه جوراب بافی راه انداخته و جوراب عمده میفروشد، از سر کنجکاوی سر بحثو باز کردم و موضوع را پیگیر شدم خواستم کارگاه را از نزدیک ببینم و اینجور شد ما برای بار اول وارد صنعت جوراب بافی شدیم.
فکر می کردم دستگاه جوراب بافی چیز خیلی عجیب غریبی باشه اما وقتی رسیدم کارگاه و ماشین های جوراب بافی را از نزدیک دیدم کلی خندیدم، یه دستگاه خیلی ساده و کوچیکی بود با همون خنده گفتم یاعلی ... نگو که با این جوراب می بافید ، چندتا چرخ دنده رو هم سوار شده بودن و قیافیه گولاخی داشت و جوراب تولید میکرد!!!!
از محمد بازار کارشو پرسیدم،گفت چون تازه شروع کرده بازار جالبی نداره ( حق هم داشت بنده خدا ، 40 روز می شد دستگاه خریده بود و در شهر غریب که یزد باشه کسی رو نمیشناخت )، همین که ازش در مورد قیمت دستگاها پرسیدم ناراحت شد، گفت : دوران جان سرم کلاه گذاشتن. دستگاه یک میلیونو هشتصد هزار تومنی رو به من 2 تومن فروختن ، اتوی 3 میلیونیو 4 فروختن ، دستگاه سردوز و پس دوز رو هر کدوم 150 هزار تومن گرونتر حسابم کردن .
دو سه تا میز اضافی بهم دادن . کارگاهی که می شد با 5 میلیون راحت راه انداخت، 8.5 برام آب خورد. از اون ور چون به بازار نخ آشنا نبودم ، نخ رو خیلی گرون از واسطه خریدم. بنده خدا می گفت اگه تجربه الانو داشتم 5 میلیون تومن جلو بودم 5 میلیون هم برا یه دانشجو واقعا زیاده بجاش میتونستم دو تا دستگاه دگ بخرم . و چند تا لوازم جانبی رو اصلا نیاز نداشتم اما کسی نبود راهنماییم کنه.
چند روز بعد این ماجرا رفتم پیشش و گفتم محمد میخوای دستفروشیو امتحان کنیم؟ تو جورابو تامین کن میریم دستفروشی ، هم یه پولی برا من میمونه و پول خوابگاه دانشگامو میدم هم فروش تو بالا میره نه اینکه منم نیاز به پولش داشته باشم ، خیر ، بیشتر علاقه داشتم ببینم دستفروشی چه حسی داره و در شهر یزد که به جز همکلاسی ها مارو کس دیگه ای نمیشناخت بدون هیچ خجالتی میتونستیم کنار خیابان بساط کنیم . اوایل میگفت : دوران جان ! دستفروشی جواب نمیده (همیشه دوران جان صدا میزد منو:) ، کی میاد جوراب دستفروشی کنه و از دستفروش جوراب بخره و از همه مهمتر، شهرداری میاد جمعمون میکنه ، همه جورابارو با خودش میبره، به اندازه کافی ضرر دادم حوصله درگیری با شهر داریو ندارم!!
از ما اصرار از ممد انکار، یه کرم افتاده بود توو وجودم هی قلقلکم میداد و میگفت: " دوران ، هر طور شده دستفروشی رو امتحان کن، تجربه خوبی برات میشه ، حس خوبی بهت میده، نهایتش شهرداری میاد بساطو جمع میکنه و 80 هزار تومان ضرر میکنی، 80 هزار تومان واقعا ارزش ریسک کردن داره و به تجربه ای که کسب میکنی می ارزه " . خلاصه هر طور شده راضیش کردم بریم دستفروشی 50 هزار تومان دادم جهت ضمانت که اگر شهرداری حمله کرد محمد ضرر نکنه.
بساطمو خیابون امام یزد نزدیکای میرچخماق پهن کردم عکش جایی که بساط میکردم رو میتونید زیر ببینید اما متاسفانه نمیدونم چرا از اون دوران عکسی ندارم، این عکسی هم که میبینید چند ماه پیش مسیرم خورد یزد اونجا گرفتم.
فقط یک طرح جوراب در 4 رنگ مختلف داشتم، از شانسمون دستفروشی خیلی خوب گرفت، مشتریا که میومدن میگفتن: آقا فلان مدل جوراب ندارید؟ بچگونه دخترونه و.... (درضمن دوستان این خاطره حدودا برای سال 94 است - جوراب جینی تقریبا 8 هزار تومان بود).
ماه اول کلی مشتری از دست می دادیم چون جنسمون جور نبود و سرمایه ای هم نداشتیم که بخواییم جنس دیگه ای بفروشیم اما جورابای تولیدی خودمونو خوب میفروختیم ، تا جایی پیش رفتیم که دستگاه 19 ساعت روشن بود و جوراب میزد اما تولیداتمون کم بودن و جواب فروشو نمیداد. همین که سرمایمون به یه حدی رسید بدون معطلی رفتیم یه دستگاه جدید خریدیم 1.900 میلیون . با این دستگاه جدیدمون تنوع جورابامون دوبرابر شد یعنی دیگه بجای یک مدل جوراب دو مدل جوراب تولید می کردیم. یه مدت روال به همین منوال گذشت ، بعد تصمیم گرفتیم برای جوری جنس با بقیه تولید کننده ها وارد مذاکره بشیم. ازشون جنس عمده می گرفتیم و توافق می کردیم سه هفته بعد از فروش رفتن جورابا باهاشون تسویه حساب کنیم یه جور میشه گفت ، پولشون نزدیک یک ماه دست ما بود و باهاش کار میکردیم ...
خدا رو شکر بازار خیلی خوب شده بود . روز اول که رفتم دستفروشی کل جنسی که با خودم برده بودم 80 هزار تومن بود تا اینکه یواش یواش پیشرفت کردیم و دیدیم جنسایی که بساط میکردم به 2 میلیون رسیده یعنی اگه شهرداری پیداش میشد 2 میلیون تومنم میپرید اما غممون نبود ، ادامه دااااادیم.
خلاصه کار من و محمد بعد کلاس های دانشگاه دستفروشی شده بود. شب ها بعد ساعت 9 شروع میکردیم به تولید تا 2-3 شب ادامه داشت بعدش می خوابیدیم تا ساعت 7 صبح ، همچنین 2 ساعت قبل کلاس جوراب می بافتیم و روز از نو روزی از نو ....
برای اینکه سرمایه در گردش داشته باشیم یکیمون در کارگاه شروع میکرد به جوراب بافتن و اون یکیمون میرفت دستفروشی .... تا پول داشته باشیم بریم نخ بگیریم. اینم بگم خیلی کم پیش میومد پای دستگاه وایسم ، بیشتر محمدو میزاشتم و خودم میرفتم پی کار فروش ...
همینجور 4 ماه ادامه دادیم ...
بعدش تصمیم گرفتیم آگهی توو خوابگاه بزنیم اگه از ورودی های سال 91 بپرسید آگهی های ما رو خوب یادشونه با این عنوان: ما دانشجوهای نساجی دانشگاه یزد تونستیم کارگاه تولیدی جوراب بزنیم . هر دانشجویی که می خواد جوراب بخره و ببره در شهر خودش بفروشه بیاد بهش جنس بدیم!!
ما آگهی میچسبوندیم ، حراست خوابگاه برگه رو میکند، یه شب تماس گرفتن که فردا صبح برم ساختمون هرندی ، حراست کارم داره. ده دقیقه اول اثبات به رئیس حراست اثبات کردم تولید دارم ، به عبارتی تولیدی داریم ، همون موقع ها بازاریابی شبکه ای مد شده بود و پنبه ریز در خوابگاه تبلیغ میکرد. حراست هم سر همون قضیه خیلی حساس بود. بعد که متوجه شدن تولیدی داریم، بچه های حراست و رئیسشون ازمون کلی جوراب خریدن ،قیمتمون هم خوب بود هر ماه سفارش داشتیم توو خوابگاه معروف شدیم ، آشپزهاس سلف، نگهبان ها، راننده سرویس دانشگاه همه سفارش میدادند. یکی از راننده ها جین جین ازمون میگرفت میرفت میفروخت :))))
حراست برای اینکه حمایتی از ما کرده باشه اومد چند تا تابلو شیشه ای در محوطه خوابگاه ها و داخل ساختمان ها نصب کرد و گفت ازین به بعد آگهی ها رو اینجا بچسبونید ما نمیکنیم.
اگر الان برید خوابگاه دانشگاه یزد این تابلو های تبلیغاتی که یادگار ما بود را خواهید دید.
خداروشکر بازار خوابگاهمون گرفت ، دانشجوها میومدن جوراب ازمون میگرفتن و میبردن شهرشون ، جورابامون میرفت کرمان ، خوزستان ، زاهدان ، طبس ، بافق ، شیراز و...
ما تونستیم با همین دوجا یعنی دستفروشی و پخش در خوابگاه دانشگاه یزد کارگاه رو سرپا نگه داریم و شاهانه زندگی کنیم. تازه رشدمون شروع شده بود که رفیقمون فارق التحصیل شد و به دلیل مسائل خانوادگی مجبور شد بره شهرشون. و برای همین اجبارا کارگاه رو انتقال دادیم شهر ایزه خوزستان ، و رفیقمون کلیه مسائل تولید رو عهده دار شد و من هم کار فروش و پخش در یزد.
بازار جوراب اوایل که ما شروع کردیم عالی بود و بعدش سقوط کرد و این رکود تا بهمن 94 ادامه داشت. و تا جایی پیش رفتیم که دخلمون با خرجمون نمیخوند و فروش سابق رو نداشتیم و سرمایمون خاک میخورد . توو بهمن ماه فهمیدیم بازار خراب نیست بلکه وضعیت بازار عوض شده ،و با مشاوره یکی از مشاورهای بازاریابی اصفهان سیستم فروشمون رو به کلی تغییر دادیم و یه جور سیستم بازاریابی چریکی رو شروع کردیم و الحمدالله ازش خیلی خوب جواب گرفتیم.
محمد رفت شهر خودشون، من موندم و یزد...
اون روزا شهرداری اومد بساط رو ترکوند!!! و جرئت نکردم دوباره برم دستفروشی، رفیقمون محمد هم فارق التحصیل شده بود و رفته بود شهر خودشون " ایذه " خوزستان!!! کارو ناچارا یکی دوماه تعطیل کردم بجاش این دوماه رو خوردیم و خوابیدیم (جاتون خالی).
بعد مدتی به ناچار کار پخش جوراب بین فروشگاه هارو پیش گرفتم ، از بوفه خوابگاه بگیر تا شرکت تعاونی دانشگاه یزد و دانشگاه آزاد ، فروشگاه زنجیره ای احمد و چند تا فروشگاه دیگه!!! در کار پخش با " مهدی" آشنا شدم که فروشنده شرکت تعاونی دانشگاه یزد بود اونم وقت سربازیش رسیده بود باید با فروشگاه تسویه میکرد ، یعنی فروشگاه فشار آورده بود که اگه میخوای بری الان برو ، میخواییم نیرو جدید بگیریم، اونم به ناچار یه هفته مونده به خدمتش با شرکت تعاونی دانشگاه یزد تسویه حساب کرد و اومد بیرون!!!
مهدی مارو دید گفت : دوران قضیه اینجوریه و سربازی هم افتادم پادگان خاتمی یزد (سپاه) و وقت آزاد زیاد دارم. و در همین بحبحه رفته بودم پیش یکی از تولید کننده های یزد و به عبارتی عمده فروشای یزد بسم " حسین و مجتبی" که یکی از تامین کننده های ما بودن. یهویی پیشنهاد داد: دوران ، میدان باغ ملی یزد نزدیکی پاساژ ستاره ، شرکت تبلیغاتی رایمند پل هوایی ساخته با هزینه 2 میلیارد تومان ، اون بالا دو سه تا غرفه زدن و اجاره میدن ، اگه میخوای برو همونجارو بگیر این خاطره ای هم که میگم برای آخرای ترم 8 دانشگاهمه ! گفتم مجتبی چرا خودت نمیگیری؟ گفتش: ما وقت نمیکنیم و نه حوصلشو داریم ...
شب بعدش ماجرا رو به مهدی که تازه شراکتمونو شروع کرده بودیم گفتم. گفتش دوران خیلی هم عالیی ... فردا صبح میریم با مسئول پل هوایی صحبت کنیم اگه چک هم خواستن من از بابام چک کارمندی میگیرم میدیم بهشون. زنگ زدیم شرکت رایمند و آدرس رو ازشون گرفتیم و حضوری رفتیم سراغشون، قبلش با مهدی هماهنگ کرده بودیم : شرکت رایمند که صاحب پل بود اگر قبول کنه 15 روزه قرار داد ببندیم شاید کارمون نگرفت ... اجارش هم بود روزی 28 هزارتومان به عبارتی ماهی تقریبا 900 هزار تومان - اندازه غرفه هم سه متر در یک و نیم متر بود ( کلا 5 متر مربع).
به رایمند گفتیم درصورت امکان قرار داد رو اول کار 15 روزه بنویسید ، من دانشجو ام ایشون هم سربازه !!!! خدارو شکر رایمند یه حال اساسی بهمون داد گفت : این حرفا چیه ، الان نه نیازه قرار داد ببندیم نه ... برید یه چند روز امتحانی کارو شروع کنید اگه کار گرفت بیایید قرار داد ببندید و اگه نگرفت همون چند روزی که اونجا بودید رو اجارشو بدید.
قرار شد فرداش کارو شروع کنیم. روز شروع ما روز فوت آیت الله رفسنجانی بود. صبحش رفتیم تمیز کاری ، شب ساعتای هفت شروع کردیم به فروش جوراب تا ساعت 10.5 با یه لامپ 100 وات ، غرفه هم تقریبا تاریک. با این شرایط تاریک بودن غرفه و نداشتن جنس درست و حسابی و نداشتن قفسه شب اول در سه ساعت 90 هزار تومان فروختیم که از این 90 تومن 30 هزار سودش بود و اجاره اون روز در اومد!!!! با فروشی که اون شب داشتیم متوجه پتانسیل بالای غرفه مون شدیم
فردا صبح سریع رفتیم شرکت رایمند و قرار داد دوماهه بستیم. و رایمند یه حال اساسی دیگه ای داد ، اومد اجاره دوماهو در 6 تا چک چهار ماهه ازمون گرفت!!
مجبور بودیم قرار دادو دوماهه ببندیم ، دانشگاهم تموم شده بود و چون دفترچمو پست کرده بودم منم باس اردیبهشت 96 میرفتم خدمت سربازی . قرار داد تا 20 فروردین 96 نوشته شد!!!!
هر چی پول موقع فروش در خوابگاه و پخش بین فروشگاه ها جمع کرده بودم در دوماه بیکاری خرج شده بود و روز شروع کار ما روی پل هوایی پاساژ ستاره(این پل هنوزم وجود داره اگه بیایید یزد، میدان باغ ملی ، پاساژ ستاره میتونید ببینیدش) ، ما با 600 هزار تومان جنس شروع کردیم . 400 هزار تومان هم هزینه دکور شده بود. من و مهدی از تهران جوراب سفارش دادیم و جورابا مون رسید . به سه روز نکشیده 600 هزار تومان جورابمون فروش رفت (از قبل هم یخورده جس داشتیم ) ، دوباره 600 هزار تومن دگ سفارش دادیم از تهران جوراب بیاد ،سفارش های ما دو روز و نیم طول میکشید تا از تهران برسه یزد و این دوروز مجبور بودیم هوا بفروشیم ، جنس نداشتیم. یاد گرفتیم که زود زود سفارش بدیم . هر دو روز یه بار 600 هزار تومان خرید بزنیم. تا جنس امروز از تهران میرسید ، دوباره سفارش میزدیم که اینا تموم شدن ، جنس های جدید برسند!!!
هر دو روز داشتیم 600 هزار تومان خرید میزدم یروز عمده فروش جوراب ما از تهران زنگ زد گفت شما دارید چیکار میکنید؟ چرا یه جا 5 میلیون خرید نمیزنید و مجبور نباشید هر دوروز اینقدر هزینه باربری بدید!!! (ماهم که پول نداشتیم ، مونده بودیم چی بهش بگیم)
خدا رو شکر بابای مهدی گفت: من 5 میلیون قرض میدم که برید خرید بزنید و خورد خورد پولو پس بدید.
بعد مدتی کارمون فوق العاده گرفت، هم قیمتامون پایین بود هم کیفیت جنسا بالا ، هر چی میفروختیم ضامنتی میدادیم دست مشتری میگفتیم "ببر امتحان کن اگه خوشت نیومد ، خراب بود و هر دلیل دیگه ای بیار بدون هیچ صحبتی پس میگیریم" هر کی میومد خرید میکرد امکان نداشت برای بار سوم و چهارم نیاد خرید!!!
امکان نداشت وقتی خودش خرید میکرد ، به آشنا ها ، دوست و برادرش نگه ، سرمایه ما هم زیاد شده بود ... شال و روسری ، لوازم آرایشی به جورابامون اضافه کردیم ...
قیمت ها و کیفیت و تنوع اجناس جوری بودن که هر کی خرید نمیکرد واقعا ضرر میکرد ، هیج جای یزد همچین قیمتی پیدا نمیشد!!!
روزی تقریبا 2.5 میلیون فروش داشتیم (سال 95 - با 600 هزار تومان سرمایه اولیه) ... کار گرفت و بزرگ شد ...
نکته جالبی که بود : ما در دو ماه کار کردن 95 میلیون تومان تراکنش داشتیم!! و این رقم برای دوتا مبتدی واقعا بزرگ و عالی بود!!!
بازار خوب شده بود و فروش شال و روسری عالی بود روسری که ما دونه ای میدادیم 7 هزار تومان همون روسری سطح شهر 15 هزار میفروختن. یه فروشگاه داخل پاساژ ستاره پیدا کرده بودیم و میخواستیم اجاره کنیم تا شال و روسری رو تخصصی ببریم اونجا ... روی پل جا کم بود و نمیتوانستیم تنوع جنس رو ببریم بالا ... در شرف قرارداد بستن بودیم که خبر بد رسید...
مهدی یه مشکل خوانوادگی برای پیش اومده بود و مجبور بود بره کرج ، منم برگه اعزام به خدمتم اومد و راهی سربازی میشدم. و متاسفانه مجبور شدیم کله پروژه رو تعطیل کنیم. نمیدونم چرا هر شریکی پیدا میکردیم مشکل خونوادگی براش پیش میومد باس میرفت یزد، مهدی ما یزدی بود مجبور بود بره کرج...
خلاصه ترم آخر دانشجویی با فروش 95 میلیون در دو ماه رکورد عجیبی از خودم بجای گذاشتم . از همون یزد بلافاصله بعد از اینکه قراردادمون تمام شد 2.2.96 مستقیم رفتم آموزشی سربازی شهر باغی کرمان - نیروی انتظامی ... بعد از آموزشی رفتم خونه و به خونواده گفتم دو ماه آموزشیمون تمام شد و افتادم راهنمایی رانندگی بیرجند ...
الان که دارم این بخش از مطلب رو مینویسم چهار ماهی است سربازیم تمام شده و بعد از 21 ماه خدمت صادقانه در یک شهر غریب (بیرجند) باید همه چیز را از صفر شروع کنم.
حین خدمت سایت TehranGerdbaf.ir را راه انداختم تا افراد علاقمند به تولید جوراب را راهنمایی کنم.
و حالا این سایت به یکی از مراجع بزرگ و به عبارتی اولین سایت فعال در حوزه جوراب بافی تبدیل شده.
و خدارو شکر با کلی زحمت از دستفروشی رسیدیم به واردات دستگاه جوراب بافی کامپیوتری از چین و داریم کلاس های آموزش جوراب بافی را در تهران برگذار میکنیم.
اگر علاقمند به حوزه جوراب بافی هستید حتما به سایتمون سر بزنید.
کلاس های آموزش جوراب بافی مون هم در تهران دایره ، برای آموزش میتوانید در کلاس ها شرکت کنید.
درضمن مشاوره و راهنمایی ما کاملا رایگانه ، اگر نیاز به کمک داشتی با شماره 09120279821 تماس بگیر. اگر احیانا هم پاسخ ندادم به بزرگی خودت ببخش ، یخورده سرم شلوغه ، پیامک بزاری خودم تماس میگیرم ، یا اینکه نیم ساعت بعدش دوباره زنگ بزن.
راه های ارتباطی :
1. شما میتونید زیر همین پست ، کامنت(نظر) بدید و سوال خودتونو بپرسید. اگه امتحان،کلاس،مسافرت،قطعی اینترنت،مرگ و... نداشته باشم حتما جواب میدم. بشرط اینکه بلد باشم.
2. به همین وبلاگ پیام خصوصی بفرستید . جوابشو به صورت خصوصی براتون ایمیل میکنم.
3. این ایمیل منه : doran_rahebi@yahoo.com میتونید ایمیل بزنید.( خط وسطیه آندرلاینه).
4. بهترین راه ارتباطی ، بیایید به سایت TehranGerdbaf.ir و آنجا سوالاتتونو مطرح کنید.
خریده عمده جواب