صفر تا صد یک دانشجو

کاری از بچه های نساجی دانشگاه یزد

صفر تا صد یک دانشجو

کاری از بچه های نساجی دانشگاه یزد

سلام و درود.
داستان اول: قسمتی از گفتگوی “تدبیر” با یکی از دستیار ان ارشد بابک زنجانی
من همیشه یک مثال در مورد تکنیک زنجانی می‌زنم که آن را برای شما هم بازگو می کنم.یک روز مردی به پسرش گفت: “قصد ازدواج داری؟” پسر جواب داد: “شما که بهتر می‌دانید من وضع مالی خوبی ندارم، کار هم که ندارم و فقط در دانشگاه IT خواندم ، وضع مالی ضعیفی هم دارم و فکر نکنم بتوانم یک خانواده را اداره کنم.”
پدرش گفت: ” حتی اگر دختر مورد نظر، دختر بیل گیتس باشه؟”
پسر جواب داد: “من برای ازدواج با دختر بیل گیتس علاقه زیادی دارم.”
پدر خودش را به دفتر بیل گیتس رساند. بعد از این که سر بحث را باز کرد، گفت : “من برای دختر شما یک داماد خوب سراغ دارم.” بیل گیتس با تعجب سوال می‌کند: “چه کسی؟” مرد جواب می‌دهد: “پسر من.”
بیل گیتس با تعجب جواب می‌دهد: “من چرا باید پسر شما را به عنوان داماد خودم انتخاب کنم؟ من هیچ علاقه ای به این کار ندارم” پدر می‌گوید: “حتی اگر ایشان قائم مقام بزرگ‌ترین بانک این کشور باشد؟ ”
بیل گیتس فکر می‌کند و می‌گوید: “پسرتان را به من معرفی کنید.”
پدر از آنجا به دفتر مدیر عامل بزرگ‌ترین بانک کشور می‌رود و به مدیر عامل بانک می‌گوید: ” می‌خواهم یک قائم مقام به شما معرفی کنم.”
مدیرعامل بانک جواب می‌دهد: “من احتیاجی به قائم مقام ندارم ولی تخصص ایشان در چه زمینه ای است؟”
مرد جواب داد: “تخصص خاصی در زمینه بانک داری ندارد و فقط در رشته IT تحصیل کرده در ضمن پسر من هم هست.” مدیر عامل بانک می خندد و جواب می‌دهد: “من آدمی با این مشخصات را قبول ندارم.”
مرد هم می‌گوید: “حتی اگر ایشان داماد آقای بیل گیتس باشد.” مدیر عامل بانک کمی روی صندلی جابه جا شده و پاسخ می دهد: ” رزومه ایشان را بیاورید، دوست دارم با ایشان ملاقات کنم.”
از دید من و به عنوان کسی که در عرصه اقتصادی سال‌هاست فعالیت می‌کنم ،او را خوب می شناسم ،و از ریز نحوی عملکردش آگاه هستم و کارهای زنجانی را از مدت‌ها قبل رصد می‌کنم، دلیل جمع شدن دارایی‌های بابک زنجانی چیزی جز ایجاد رابطه هایی بر مبنای متدی مانند آنچه در مثال بیل گیتس توضیح دادم نیست.
داستان دوم: در دوران دانشجویی من در دانشکده فنی دانشگاه تهران, دوستی داشتیم از بچه های دانشکده علوم که بچه شهرستان و خوابگاهی بود(کوی دانشگاه) استاد ایجاد ارتباط و ایجاد شبکه بود. در تمام دانشکده ها دوستانی از دانشجویان و اساتید پیدا کرده بود . راه نفوذ و صمیمی شدن را ذاتا” بلد بود . کم کم تمام سوراخ سمبه های شهر تهران را بهتر از ما یاد گرفت طوریکه میدانست کجا و کی حراج یا تخفیف دانشجویی یا مراسم و سمینار هست از هر سمینار لااقل یک کیف چرمی نصیبش میشد. مدتی بود که همیشه موقع ناهار و شام لباس خوب میپوشید و میرفت . با کنجکاوی فهمیدیم از روی آگهی های ترحیم کیهان و اطلاعات هر روز در مراسم ناهار و شام یک مرحوم یا مرحومه ثروتمند شرکت میکند و برنامه هفته بعدش همیشه مشخص بود از همانجا با افرادی با نفوذ آشنا شد و…
نتیجه اینکه به نظر من که یک نظر شخصی غیر دقیق است , توانایی ایجاد شبکه و رابطه بیش از اینکه اکتسابی باشد , ذاتی است و نیاز به یک سری صفات خاص و حتی مقداری صفات منفی دارد و مثلا افراد برونگرا در آن موفق ترند.و اینکه در کشور ما و فرهنگ خاص آن نیاز به تن دادن به یکسری مواردی دارد که نتیجه آن هزینه و خرج کردن از کیسه “عزت نفس” خواهد بود و غیر از استفاده از علم و آگاهی سایر استفاده ها از افراد بیشتر شبیه سوء استفاده و رانت هستند .مثلا وقتی”کسی را لازم داریم که از اعتبار خود هزینه کند و به آن مدییر بگوید که جلسه‌ای را با ما برگزار کند.” هدف ما کسب فیض و مشورت نیست و نیاز به رابطه یا همان پارتی داریم که البته ظاهرا” در حال حاضر این نیاز یکی از نیازهای حیاتی مثل خوراک و پوشاک شده و ناگزیر است.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی