چطور میشود افرادی را که در خیابان قدم میزنند، پاساژها را میگردند یا در وب چرخ میزنند، متقاعد کرد که سری هم به فروشگاه و مغازه و وبسایت ما بزنند؟ اصلا چرا باید این کار را کرد؟ یک فروشنده میداند که درآمدش نسبت مستقیم با تعداد مشتریانش دارد و مشتریان واقعی (کسانی که پول میدهند) زمانی بیشتر میشوند که مشتریانِ بالقوه بالا بروند؛ یعنی افراد از میان این همه عرضهکنندگان کالا و خدمات، دلشان بخواهد که به ما مراجعه کنند. میگویند «تغییرات کوچک، نتایج بزرگ ایجاد میکنند»؛ و چند مثال واقعی که در این مقاله میخوانید، نشان میدهند که همیشه میشود خلاق بود و به جای غرزدن از اوضاع و شرایط و اینکه بازار کساد است و مشتری نیست و… اقدام کرد و کاری انجام داد.
۱. هر سهشنبه، کیک یزدی تازه!
قنادیها همیشه شیرینیهای خوشرنگ و خوشعطر و خوشقیافه دارند و همه اینها چیزیست که اشتها را تحریک میکند و دلمان میخواهد چند تا از آنها را بخریم و به خانه ببریم و بخوریم. اما چه عاملی باعث میشود که واقعا تصمیم بگیریم امشب به قنادی برویم و شیرینی بخریم؟ بعضی وقتها، مناسبتهای خاصی این موقعیت را فراهم میکنند. اما در روزهای عادی چطور؟ یک قناد نابغه چطور میتواند شیرینیهای تازهاش را به مشتریان علاقهمند و خوشاشتها عرضه کند؟ یک قنادی در همین تهران خودمان، کاغذی پشت شیشه مغازهاش چسبانده و نوشته بود که: «هر سهشنبه عصر، کیک یزدی تازه عرضه میشود». به همین سادگی! مشتریها که همیشه تازگی شیرینی برایشان مهم است، یادشان میماند که سهشنبهها میتوانند از این قنادی کیک یزدی داغ بخرند و یادشان میماند که این قنادی جنسهای تازه دارد. پس به بهانه کیک یزدی تازه وارد قنادی میشوند و ممکن است چیزهای دیگر هم بخرند. کافیست این قنادی شیرینیهای خوبی داشته و با مشتریانش خوشبرخورد باشد تا کسی که یک بار از آنجا خرید میکند، به مشتری دائمی تبدیل شود و به دوستان و آشنایان خود هم درباره آن بگوید.
۲. میخواد منو بفروشه
برای فروختن ماشینها در ایران، اغلب معمول بوده است که صاحب ماشین، کاغذی را پشت شیشه میچسباند و روی آن مینویسد «فروشی» و احتمالا مدل ماشین و شمارۀ تماس را هم میگذارد. حالا در میانه این روش مرسوم و کلیشهشده، یک نفر ابتکاری جالب بهخرج میدهد و روی کاغذ، یک صورتکِ ناراحت میگذارد با این جمله: «میخواد منو بفروشه». در میان این همه ماشین که فقط رویشان نوشته شده «فروشی»، این یکی با این تغییر ساده اما چشمگیر، کلی مشتریِ بیشتر جلب میکند.
۳.فقط فتوکپی نداریم!
دیدهایم که پشت شیشه خیلی از مغازههای لوازمالتحریرفروشی، انگار با لحنی عصبانی (گویا از بس جواب کسانی را دادهاند که در مورد کپی سوال داشتهاند) نوشتهاند: «کپی نداریم، لطفا سوال نکنید!» حالا، یک مغازه لوازمالتحریر آمده و همین چیزی را که میتواند نقطه ضعف او محسوب شود، به نقطه قوت تبدیل کرده. حتما میپرسید چطوری؟ خیلی ساده؛ جمله را اینطوری شنگول کرده و نوشته: «فقط فتوکپی نداریم!»
۴.کارتِ تخفیف بدهید، عکس بگیرید!
یک عکاسیِ تازه افتتاحشده در طبقاتِ یک پاساژ بزرگ، چطور میتواند مشتریان را به سمت خود جلب کند؟ عکاسی مورد نظر ما، کاری جالب انجام داد. با سایر فروشگاههای پاساژ وارد مذاکره شد، گفت که به مشتریهایشان پیشنهاد بدهند در ازای فلان مقدار خرید، میتوانند یک کارت بگیرند که با آن میتوانند به عکاسی مراجعه کنند و یک سری عکسِ سه در چهارِ رایگان بگیرند. آن مغازهدارها خوشحال بودند که از این طریق، انگیزهای برای مشتریان خود ایجاد میکنند که بیشتر بخرند. وقتی خریداران با کارت تخفیف به عکاسی میرفتند، عکاسِ هوشمند و نابغه ما به آنها پیشنهاد میکرد که عکسهای دیگری هم بگیرند (اما اصلا آنها را توی رودربایستی و تحت فشار قرار نمیداد). تازه، کارتهای تخفیف را هم نگه میداشت و آخر ماه، پول عکسهای سه در چهار را از صاحبان مغازهها می گرفت. شما به این ترفند ساده اما موثر، آفرین نمیگویید؟
۵. چی بپزم؟
این همه سایت آشپزی به زبان فارسی وجود دارد. این همه هم کتاب آشپزی. همه چیز از پیش مشخص است: مواد لازم و طرز تهیه و دستهبندی غذاها و… آیا واقعا همینطور است؟ یعنی راه ابتکار بسته است؟ یک سایت آشپزی چه کاری میتواند انجام دهد که از سایر سایتهای آشپزی متمایز شود و در عین حال، کاری انجام دهد که با کتاب آشپزی نمیشود انجام داد؟ باز هم یک ایده ساده و جالب و بسیار موثر: «به من بگو چه موادی تو خونه داری، تا بهت بگم چه غذاهایی میتونی درست کنی!»